برای درک نسبت امروز ما ایرانیان با ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ باید به روزها و ماههای پیش از آن بازگردیم و به سلسله سخنان و رخدادهایی نظر بیفکنیم که شورش مرتجعانه ۱۵ خرداد را آفریدند. در اینجا صرفا روی یک سخنرانی مهم تامل میکنیم. سخنرانی روحالله خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه قم. نکته محوری این سخنرانی بهاییستیزی و یهودیستیزی خمینی است که به صورت کاملا در همآمیخته و توامان ارائه میشود.
خمینی در سخنرانی ۱۳ خرداد خود در همان بخشهای آغازین سخن، اسراییل را آماج اتهامزنیهای خود قرار میدهد و به معنای واقعی کلمه تمام مشکلات ایران را ناشی از اسراییل میداند و حکومت شاهنشاهی را نیز تابع اسراییل ارزیابی میکند. این سخنان از اوست: «اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد… میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود… دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت میکند…».
اینکه چرا خمینی تا این میزان اسراییلستیز بود و ریشههای این اسراییلستیزی در کجاست، بیگمان نیازمند مجال و مقال دیگریست و شاید نیازمند پژوهشهای بیشتر؛ ولی آنچه عجالتا در اینجا میتوان یادآوری کرد این است که این اسراییلستیزی خمینی ریشه در بهاییستیزی او نیز داشت و این دو گونهی ستیز از همدیگر تاثیر میگرفتند. بهاییستیزی او را میتوان در ارتجاع مذهبی او طبقهبندی کرد ولی در عین حال اصلا نباید فراموش کرد که این ستیز با بهاییان متاثر از نگاه سراسر منفی و خصمانه او به اسراییل نیز بود.
خمینی در یک فتوای خود بهاییان را «کافر، ضاله و نجس» معرفی کرده بود که حتی به «حمام مسلمین» هم نباید وارد شوند. در کنار چنین نگرشی، این را نیز بایستی در نظر داشت که خمینی بهاییان را صراحتا برآمده از اسراییل میدانست و در نامهای در ۳۱ اردیبهشت ۴۲ به سیدهادی میلانی صراحتا درباره بهاییان گفته بود: «فرقه ضالّه دست نشانده اسرائیل»، به آسانی میتوان دریافت که اسراییلستیزی خمینی فراتر از یک واکنش ساده به نیروهای امنیتی حکومت شاهنشاهی است. اسراییلستیزی و بهاییستیزی خمینی دو مقوله تنگاتنگ و در هم پیچیده هستند که اگرچه در مقام تحلیل میتوان آنها را جداگانه ارزیابی کرد ولی در زمین واقعیت کاملا متاثر از همدیگر هستند.
در اینجا ناگفته نماند که مخاطب نباید بر این پندار باشد که اسراییلستیزی خمینی لزوما در چارچوب معادلات استکبارستیزانه او قابل تفسیر است. اسراییلستیزی خمینی را بیشتر باید در پیوند با یهودستیزی او دید؛ چنانکه در همان بهار ۴۲ در نامهای از «خطر یهود» میگوید. این سخنان از اوست: «حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است… آقا ما نمیخواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند، ما نمیخواهیم که مملکت ما با مملکت یهود هم پیمان بشود».
نکته جالب توجه دیگر نیز این است که روایت خمینی درباره بهاییها و پیوند آنان با اسراییل تبدیل به روایت رسمی جمهوری اسلامی شده است. جمهوری اسلامی در روایت رسمی خود از چرایی بهاییستیزی سیستماتیک خود، آنان را جاسوس اسراییل معرفی میکند. در سال ۱۳۹۴ وبسایت رسمی علی خامنهای، گفتگویی با علیاکبر ولایتی- مشاور خامنهای- ترتیب داد و ولایتی در آنجا صراحتا گفت: «میگویند چرا شما به بهاییها آزادی نمیدهید؟ آزادی به بهاییها یعنی اینکه آنها را آزاد بگذاریم تا بتوانند برای رژیم صهیونیستی جاسوسی کنند. چون ارتباط بهائیت با رژیم صهیونیستی بر کسی پوشیده نیست. اصلا مرکز بهائیت در سرزمینهای اشغالی است».
*این یادداشت خلاصه مقاله «ارتباط گفتمانی ۱۵ خرداد با وضعیت امروز ایرانیان» است که در خرداد ۱۳۹۹ در وبینار «بررسی و واکاوی تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شورش سیاه» ارائه شد و در همان ماه در کیهان لندن منتشر شد. لینک متن سخنرانی اینجا است.