پیام شاهزاده رضا پهلوی که تحت عنوان پیمان نوین خطاب به مردم و گروههای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و همچنین گروههای مختلف نظامی و سیاسی درون ساختار این رژیم منتشر شد، در کنار استقبال فراوان عمومی، همانگونه که قابل پیشبینی بود، از سوی معدود جریانات فکری و سیاسی اپوزیسیون نیز با اما و اگر و تردید و تشکیک مواجه شد. در روزهای گذشته شاهد برخی ابراز مخالفتها با این پیام بودهایم.
طبیعتا وقتی شخص شاهزاده رضا پهلوی در این پیام تصریح کرده است که در ایران آزاد فردا، جا برای همه افکار و اندیشهها هست و قرار نیست کسی حذف شود، امروز نیز در مواجهه با پیمان نوین، همین نگاه باید حکمفرما باشد و نمیتوان کسی را به دلیل مخالفت یا تردید درباره محتوای این پیمان، حذف کرد یا نادیده گرفت.
اما جدا از طیفهایی نظیر اصلاحطلبان که اصولا خود را در دایره اپوزیسیون برانداز تعریف نمیکنند و همچنان قائل به اصلاح رژیم جمهوری اسلامی هستند، در بین اپوزیسیونی که قائل به لزوم براندازی جمهوری اسلامی هستند، دو گروه مخالف پیمان نوین را میتوان از یکدیگر متمایز کرد:
نخستین گروه کسانی هستند که به هر دلیلی، نسبت به خاندان پهلوی نگرش منفی دارند و بنای آنها، نپذیرفتن هر ایده و سخنی است که از ناحیه آنها مطرح شود.
اما گروه دوم حب وبغض شخصی ندارند و صادقانه درباره مسائلی همچون چگونگی اجرا و البته ضمانت اجرایی این پیمان در فردای پسا جمهوری اسلامی – و مسائلی از این دست – تردید یا بدبینی دارند.
در این نوشتار روی سخن البته با گروه دوم است و بر این اساس، و برای تشریح موضوع ذکر یک مثال عینی از یک تجربه منحصر به فرد تاریخی لازم است.
شکلگیری ایالات متحده به عنوان یک کشور مستقل را میتوان نقطه عطف تاریخ حکومتداری بر زمین دانست. شرح اینکه چرا و چگونه مهاجران ساکن سیزده ایالت مستعمره بریتانیا، در نهایت به قیام علیه بریتانیا برخاستند و پرچم استقلال بلند کردند، موضوع این نوشتار نیست. چنانکه این موضوع که رفتار حکومت بریتانیا با مهاجرنشینها، چه اندازه به رفتار حکومت جمهوری اسلامی با مردم ایران شباهت داشت نیز میتواند موضوع یادداشتی جداگانه باشد.
ولی آنچه در این نوشتار میخواهم به آن اشاره کنم، اتفاقاتی است که پس از جنگهای استقلال و بیرونراندن نیروهای استعمارگر از ایالات سیزدهگانه اتفاق افتاد. در آن زمان جمعی متکثر از رهبران قیام و سرداران جنگاور علیه نیروهای بریتانیایی و نمایندگان ایالات مختلف، گرد هم آمدند و منشوری به نام اعلامیه استقلال آمریکا تدوین کردند که تا امروز، قانون اساسی و متممهای آن و همه آنچه که هویت امروزین ایالات متحده را شکل داده است، اساسا با تکیه بر آن شکل گرفته است.
اینکه چرا در ابتدا، شکلگیری کشور ایالات متحده را به عنوان نقطه عطف تاریخ حکومتهای انسانی دانستیم، پرسشی است که «الکسی دوتوکویل» در اثر مشهور خود یعنی «تحلیل دموکراسی در آمریکا»، پاسخ داده و گفته که شکل گیری دولت دموکراتیک در آمریکا، تصور دیرین اروپاییان از دولت را دگرگون ساخت؛ تصوری که بر مبنای نظریه های «ژان بدن» و «توماس هابز» شکل گرفته بود و «اقتدار نامحدود بر همه چیز» نشانه آن بود. علاوه بر این، شکلگیری حکومت دموکراتیک در آمریکا با اشراف سالاری حکومتهای اروپایی نیز نسبتی نداشت و به دولت مدرنی رسید که پس از آن الگوی حکومتداری در اروپا و سایر کشورهای مدرن شد.
این نکته همان چیزی است که در پیمان نوین هم مورد تاکید قرار گرفته است؛ اشاره شاهزاده رضا پهلوی به پایان عمر سیستمهای هرمی قدرت و تاکید بر آن را به یاد آوریم.
باز به تاریخ آمریکا بازگردیم. واقعه تاریخی دیگری که در تاریخ آمریکا برای همه ما میتواند عبرتآموز و الگوساز باشد، ماجرای تدوین قانون اساسی ایالات متحده است.
به فاصله یک سال بعد از اعلام استقلال، ایالتهای سیزدهگانه، دچار اختلافات عدیده و تلاطمهای اقتصادی و اجتماعی شدند. تضاد منافع برخی از ایالتها با یکدیگر، خودداری برخی ایالتها از پرداخت پول به اتحادیهای که از سیزده ایالت تشکیل شده بود و مشکلات مختلف اقتصادی، این اتحاد نوپا را در معرض فروپاشی قرار داده بود و در این شرایط، جمعی از نمایندگان ایالات و نویسندگان اعلامیه استقلال، از همه ایالتها خواستند تا برای نوشتن یک قانون اساسی و شکل دادن به یک دولت مرکزی مقتدر، گرد هم بیایند.
یکی از سیزده ایالت اصلا حضور در چنین فرایندی را نپذیرفت و از ایالتهای دیگر نیز برخی از فرماندهان نامآور جنگهای استقلال و برخی از نمایندگان پرنفوذ آن ایالتها، با شکلگیری دولت مرکزی قدرتمند مخالفت کردند و آن را تضعیف ایالتها دانستند.
اما به هر حال ۵۵ نفر از دوازده ایالت به فیلادلفیا آمدند و در تابستان ۱۷۸۷ مذاکراتی آغاز شد که بیش از سه ماه به طول انجامید. این مذاکرات بارها به دلیل مخالفت نمایندگان برخی ایالتها با بعضی از موارد تا مرز شکست و نیمهتمام ماندن پیش رفت، اما آنها که از کشاورز و زمیندار و صنعتگر تا حقوقدان و تاجر و … در بینشان بود، دو چیز را همواره مورد تاکید قرار دادند: اول اینکه فارغ از منافع صنفی و حتی منطقهای خود میخواهند آنچه را به نفع آینده مردمان کشور است، انجام دهند و دوم آنکه مفهوم آزادی که جانمایه اعلامیه استقلال بود را به هیچ وجه قربانی هیچ مصلحتی نسازند.
در این میان یک نفر بود که از ابتدا و با اصرار اکثر چهرههای موجه برگزارکننده این مجمع راضی شده بود در مجمع حاضر شود؛ جرج واشنگتن. جورج واشنگتن محبوبترین و مقتدرترین فرمانده جنگهای استقلال و از نویسندگان اعلامیه استقلال بود که پس از آن به مزرعه خود بازگشته بود و گفته بود قصد کار سیاسی ندارد. اما به دلیل وجاهت و مقبولیت عامی که داشت، اصرار دیگران برای حضور او در مجمع قانون اساسی زیاد بود و او نیز در نهایت به این اصرارها پاسخ مثبت داد.
روایتهای مذاکرات چند ماهه که در نیمههای راه برخی هیئتها حتی قصد ترک آن را داشتند در کنار پیغامهایی که از مجالس ایالتی میرسید که: «امیدی به این مجمع نیست» یا «نمیتوان حکومت مرکزی مقتدری در این ایالات شکل داد»، نشان میدهد که اگر در چندین بزنگاه، واشنگتن با اعتبار خود به میدان نمیآمد، قطعا مذاکرات شکست میخورد و ما امروز کشوری به نام ایالات متحده در جهان نداشتیم.
اما نقش واشنگتن و البته بسیاری دیگر از حقوقدانان و نمایندگانی که به شکلگیری چنین نظامی باور داشتند، موجب شد تا فضای پرتنش روزها و هفتههای نخست مجمع (که نزاع ایالتهای کوچک و ایالتهای بزرگ، نزاع شمال و جنوب، نزاع بر سر بردهداری، نحوه شکل گیری دادگاهها، حدود اختیارات دولت مرکزی، نحوه تفکیک قوا، چگونگی صیانت از آزادی، حق مالکیت همه شهروندان و… در آن مطرح بود) به سمت همگرایی پیش رود و با آنچه که در تاریخ به نام «مصالحههای بزرگ» از آن یاد شده، خشتهای بنای قانون اساسی ایالات متحده پس از ۱۷ هفته بحث و گفتگو بنا نهاده شود. خشتهایی که بعدها با افزودن متممهایی تکمیل شد و تا به امروز ایالات متحده را استوار نگه داشته است.
ذکر این واقعه تاریخی از آن رو اهمیت دارد، که بیاندیشیم، اگر در زمان جنگهای استقلال برای بیرون راندن استعمارگران و یا در لحظه پایان جنگ و نوشتن اعلامیه استقلال، بنا بود همه ایالات بر سر جزئیات قانون اساسی و نحوه اداره آینده کشور و زعامت جلسات بررسی قانون اساسی و اختلاف نظرها به بحث با یکدیگر بپردازند، هیچگاه اعلامیه استقلال نوشته نمیشد، چه رسد به آکه کشور ایالات متحده شکل بگیرد و برای آن، قانون اساسی نوشته شود.
در شرایطی که امروز، ایران ما به آن مبتلاست، پیمان نوین شاهزاده رضا پهلوی را میتوان دعوتی از همگان، برای بیرونراندن اشغالگران از خاک سرزمینمان دانست و گام بعدی آن باید نگارش سندی معادل اعلامیه استقلال آمریکا توسط نمایندگان همه گروههای مخالف بقای جمهوری اسلامی باشد. سندی که باید با توجه به مقتضیات امروز و توسط «پدران و مادران بنیانگذار» برای ایران نوین نوشته شود و پس از آن راهی طولانی در پیش خواهیم داشت تا به قانون اساسی ایران برسیم.
راهی که در آن شاهد چالشها، اختلافنظرها، اندوه و شادیها و بسیاری فراز و نشیبها خواهیم بود؛ ولی ما و بسیاری از مردم و حتی چهرههای شاخص گروههای اپوزیسیون بر این باوریم که در آن مجمع نیز، شخصیت شاهزاده رضا پهلوی میتواند مانند جورج واشنگتن، نزدیککننده نظرات به یکدیگر و هموار کننده راه «مصالحه بزرگ» برای نجات ایران باشد.
برای رسیدن به چنان روزی و چنان موقعیتی، یعنی ایران آزاد از بند جمهوری اسلامی تا در آن بتوان به چنین مذاکراتی اندیشید، وظیفه همگان است که از خود بپرسند، آیا امروز جز اتحاد برای پایان دادن به جمهوری اسلامی، حرف یا عمل دیگری اهمیت و اولویت دارد؟
اینجاست که افراد مردد یا بدبین نسبت به پیمان نوین، باید در مقابل خودشان، فرزندان و خانوادهشان و آینده سرزمین ایران و مردمانش، به این پرسش پاسخ دهند که اگر به این پیمان بپیوندیم و تمام توان خود را صرف نجات ایران از دست جمهوری اسلامی کنیم، در بدترین حالت چه ضرری خواهیم کرد و در بهترین حالت چه میراثی از خود برجای خواهیم گذاشت؟ و پرسش سپسین این است که اگر امروز به این پیمان نپیوندیم، آیا اساسا فردایی برای جبران وجود خواهد داشت و جزو کسانی نخواهیم بود که آخرین فرصت را با لجاجت یا عدم تشخیص درست موقعیت، سوزاندهایم؟
ناگفته پیداست که پاسخ به این پرسشها پیش از هرچیز نیاز به تفکیک بین «ایران / ملت ایران» از «جمهوری اسلامی» است و تنها کسانی که یقین دارند در این دوگانه، در سمت جمهوری اسلامی نخواهند ایستاد، مخاطب این دو پرسش خواهند بود.
و در پایان، جان کلام این است که به قول صائب تبریزی: «کمند جذبه حب الوطن از وادی غربت / به دریا همچو سیل خوشخرام آورد مستان را / به قول عارف رومی سخن را ختم کن صائب / که ساقی هر چه در باید، تمام آورد مستان را».
– این یادداشت از درون کشور برای فرشگرد ارسال شده است. نویسنده از نام مستعار بهره گرفته است.